دانشمندان شهر حیف نون اینا کشق کردند
“انسانهایی که بیشتر عمر میکنند دیرتر میمیرند” !
.
.
.
خر کردن چیست ؟
ایجاد اعتماد به نفس کاذب در فرد ، برای انجام کاری احمقانه !
.
.
.
ضرب المثل جدید
“نه خوردیم نون گندم ، نه دیدیم دست مردم” !
.
.
.
دیروز به مردِ عشق گفتی : مرده !
حالا چه شده که او دلت را برده ؟
از کله من هوش و ذکاوت رفته ؟
یا اینکه به کله تو چیزی خورده ؟!
.
.
.
بس که صدا نزدی اسمم را
“جانم” ی که برایت کنار گذاشته بودم ، گندید !
.
.
.
توجه : امتحانات از آنچه در برنامه امتحانی میبینید به شما نزدیکترند !
.
.
.
در سه حالت میتونی برای “دیگران” مهم باشی :
۱٫خوشگل باشی
۲٫پولدار یا مشهور باشی
۳٫بمیری !
.
.
.
حیف نون میره عیادت مادرزنش. میپرسه “بهتری؟”
مادرزنش میگه: “تبم قطع شده ولی گردنم هنوز درد میکنه…”
حیف نون میگه: “انشاالله اون هم قطع میشه!”
.
.
.
یادم آید روز دیرین
خوب وشیرین
اول ترم
وقت بسیار درس اندک …
حال اینک روز آخر
روز تلخ امتحانات
آخر ترم
وقت اندک
درس بسیار ، درس بسیار ، درس بسیار !
.
.
.
توی رستوران، لیوان رو بر عکس گذاشته بودند روی میز
حیف نون میره مینشینه سر میز، میگه:
“این چه لیوانیه که سر نداره؟!”
بر عکسش میکنه، میگه:
“چه جالب! ته هم نداره!”
.
.
.
غضنفر میره رستوران میگه : جوجه دارین ؟
گارسون : آره
میگه : دونش بدین نمیره !
.
.
.
حیف نون میره هتل
صبح روز اول میره توی رستوران هتل صبحانه بخوره
میبینه روی تابلو نوشته: “از ساعت ۷ الی ۱۱ صبحانه…
از ساعت ۱۱ الی ۵ ناهار و از ساعت ۵ الی ۱۱ شب شام سرو میشود…”
پیش خودش میگه: پس من کی وقت کنم برم شهر رو ببینم؟
.
.
.
سه دزد بزدزد رفتن بزدزدی یه دزد بزدزد دو بز دزدید
دو دزد بزدزد یه بز دزدیدن، یه دزد بزدزدبه دو دزد بزدزد گفت من
که یه دزدبزم دوبز دزدیدم اونوقت دو دزدبزدزد یه بزدزدیدین؟!
.
.
.
به حیف نون میگن چرا خودکشی کردی؟ افسردهای؟
میگه نه بابا، خوبم، میخواستم تو اوج خداحافظی کنم !
.
.
.
میگن : تنبلی مادر همه عادت های بد ماست !
ولی خب به هرحال مادره و احترامش واجبه !
.
.
.
با سلام خدمت عمو زنجیر باف
یه گله ازت داشتم، شما که زحمت کشیدی و زنجیر منو بافتی
آخه مرض داشتی اونو پشت کوه انداختی !؟
.
.
.
سلام ، ببخشید این موقع شب اس ام اس دادم
یه سئوال مهم برام پیش آمده:
چرا اگه به کسی بگن جوجویِ من
پیشی من
موشی و ازین کلمهها طرف خوشش میاد
امّا اگه بگن حیووون عصبی میشه…؟!
مگه جفتشـون یکی نیسـتن !؟
.
.
.
جوک طولانی !
پیرمردی مشکل شنوایی داشته و هیچ صدایی رو نمیتونسته بشنوه.
بعد از چند سال بالاخره با یک دارویی خوب میشه.
دو سه هفته میگذره و میره پیش دکترش که بگه گوشش حالا میشنوه.
دکتر خیلی خوشحال میشه و میگه:
خانواده شما هم باید ظاهرا خیلی خوشحال باشن که شنوایی تون رو بدست آوردید.
پیرمرد میگه: نه، من هنوز بهشون چیزی نگفته ام!
هر شب میشینم و به حرفهاشون گوش میکنم…
فقط تنها اتفاقی که افتاده اینه که
توی این مدت تا حالا چند بار وصیت نامه ام رو عوض کرده ام!